به نام خدای حسابگر,حسابساز,حسابرس

fatemeh-ghiassi.blog.ir
به نام خدای حسابگر,حسابساز,حسابرس

برای خود زندگی کنیم نه برای نمایش دادن آن ب دیگران،امید تنها چیزی است که از ترس قوی تر است.
بنده فاطمه قیاسی،فارغ التحصیل رشته حسابداری در مقطع کارشناسی هستم.
ساکن تهران؛عاشق هنروموسیقی.
بصورت نیمه حرفه ای نقاشی سیاه قلم کار میکنم و عروسک نمدی درست میکنم.
کم و بیش دست ب قلمی دارم و مطلب مینویسم.
مطالبم بیشتر دل نوشته اس،چیزایی ک تو روزمره میبینم یا اتفاق میوفته رو مینویسم.
امیدوارم که بتونم بهترین مطالبو براتون به اشتراک بذارم.
دوست دارتون(فاطمه قیاسی😊)

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوال» ثبت شده است

روزی یک مهندس کامپیوتر و یک حسابدار با هم همسفر شدند.حسابدارخسته بود و خوابش می آمد,در حال چرت زدن بود که مهندس زد روی دوشش که اگر حاضر باشی از همدیگر سوال کنیم,هر کدام که بلد  نبودیم به دیگری یک دلار بدهد. حسابدار بی توجه به حرف های مهندس سرش را برگرداند و به چرت زدن خود ادامه داد. بعد از چند دقیقه مجدداً مهندس گفت:بیا سوال کنیم, اگر تو بلد نبودی پنج دلار بده و اگر من بلد نبودم پنجاه دلار می دهم. حسابدار قبول کرد!!!

حسابدار به مهندس گفت:اول شما شروع کن. بعد از اینکه مهندس سوال پرسید حسابدار بدون فکر دست در جیبش کرد و یک پنج دلاری به او داد. سوال بعدی نوبت حسابدار بود. پرسید:آن چیست که وقتی از کوه بالا می رود 3پا و وقتی از کوه پایین می آید 4پا دارد؟

بعد گفت هر وقت به جواب رسیدی مرا از خواب بیدار کن.مهندس پس از کمی فکر کردن لپ تاپ خود را روشن کرد و از طریق ماهواره در اینترنت کمی جست وجو کرد و بعد به هرکسی از دوستان که می شناخت زنگ زد, ولی به نتیجه ای نرسید.بعد از مدتی حسابدار را بیدار کرد,و پنجاه دلار به او داد. حسابدار بعد از دریافتپول مجدداً خوابید. مهندس که خیلی بی تاب بود جواب را بداند او را از خواب بیدار کرد و گفت پس جوابش چه شد؟حسابدار هم بدون اینکه فکر کند, دست در جیبش کرد و یک پنج دلاری دیگر به او داد...

  • فاطمه قیاسی